رمان برج قحطی
هادی حکیمیان
انتشارات شهرستان ادب
اتفاقات در سالهای میانی دهه پنجاه رخ میدهد. مکان اصلی قصه، شهر یزد است. قهرمان اصلی داستان، معلمی است که لیسانس فنی دارد و از تهران به یزد آمده است؛ البته اصالتاً یزدی است.
او درگیر مناسبات شهری میشود. به دلیل سواد فنی و ذوق هنری در زمینه کار نمایشی، برای نوشتن متن یک نمایش مهم برگزیده میشود. اما ماجرا به همین سادگی ادامه پیدا نمیکند؛ بلکه در ورای شغل معلمی و استعداد هنری و توجه به امور شهری، چیز دیگری دیده میشود. او عضو یکی از گروههای چپ است که در آن مقطع، دچار اضمحلال روحی و سرخوردگی شدهاند. دوستش او را ترغیب میکند که دادستان دادگاه خسرو گلسرخی را که از شاعران چپ بسیار معروف در دوره پهلوی بوده است، اعدام انقلابی کنند.
کتاب از نظر فرمی، به شیوه سیال ذهن نوشته شده است. اتفاقها با یکدیگر تداخل پیدا میکنند. زمان و فضای داستان عقب و جلو میشود و ما در فصل دوم با آنچه در انتهای داستان قرار است اتفاق بیفتد، روبهرو میشویم.
نکته مهم و ارزشمند کتاب، نوع نگاه هادی حکیمیان، نویسنده کتاب، به مناسبات شهری در این رمان است. او مرکزیت رمان خود را نه تهران، بلکه یزد انتخاب کرده است. البته این کار صرفاً یک خرق داستانی نیست؛ بلکه از پی این انتخاب، ما وارد مناسبات دیگری میشویم. در داستان، یکی از مهمترین اتفاقات ماقبل انقلاب برای جریان چپ رخ میدهد؛ ترور نافرجام فرهمند، دادستان کل ارتش شاهنشاهی که دادستان دادگاه خسرو گلسرخی بوده است.
با ورود به یزد، از فضای تبآلود و کلیشهای تهران رها، و با نوع دیگری از زندگی مواجه میشویم. سرعت رسوخ مدرنیته در دهه چهل و پنجاه در شهرهای دور بهرغم تلاشهای سلطنت پهلوی در اشاعه آن، قوت خود را از دست میداد.
شهر یزد با آنکه مرکز استان است و نقش مهمی دارد، در داستان برج قحطی در ضمن حضور در لحظه و بازگشت به گذشته، ما را با نکتههای جالب و جذابی روبهرو میکند. معماری یزد، توصیف خانههای مردمان اعیان و رعیت، نوع پوشش مردم از مذهبیها و غیرمذهبیها، باسوادها و بیسوادها، سبک زندگی طیفهای مختلف مردم، نوع خوراک و پوشاک و... با دقت فراوان و جزئیات شگرف بهخوبی در کتاب تصویر شدهاند. این ویژگی، از تلاش ویژه نویسنده کتاب در تحقیقات خود پیش از شروع نگارش کتاب، حکایت دارد.
مسئله دیگر شایان توجه در رمان برج قحطی، همانطور که در ابتدای معرفی کتاب به صورت خلاصه گفته شد، موضوع لهجه است. لهجه یزدی در این رمان، هم از نظر شبیه بودن به اصل، کیفیت مناسبی دارد و هم بهخوبی در تاروپود داستان تنیده شده و خواننده، آن را میپسندد.
فارغ از جنبههای فرمالیستی، کتاب از نظر محتوایی نیز نکته های دقیقی دار. اثری که هادی حکیمیان خلق کرده، صرفاً یک اثر داستانی با مؤلفههای معمولی نیست؛ بلکه او با خلق داستان در داستان، محتوای کتاب را بسیار غنا بخشیده است. مخاطب با خواندن داستان برج قحطی، با نمایشنامهای که قهرمان داستان و آویش_دختری که شاگرد او در مدرسه است_ نوشتند، به پشت پردههای اتفاقات دوره پهلوی پی میبرد. نمایشنامه قرار است یک دفاع فرهنگی باشد و از ارزشهای خاندان پهلوی بگوید، اما نعل وارونه میشود و در پس این نمایشنامه، جنایتها و خلافکاریهای خاندان پهلوی نمایان میشود.
آقای معلم میخواهد تاریخ یزد را روایت کند و برای این کار ابتدا به سراغ ملاکین و خوانین شهر میرود؛ اما هنگامی که با اصل تاریخ و اسنادش روبهرو میشود، میفهمد آدمهای دوروبرش، آنهایی که میخواستهاند جوانمرد و آزادهخواه بمانند، در کوران حوادث، به نامردی خنجر خوردهاند و باقی که به قول نویسنده «مشتی رجّاله» هستند، در واقع زالوهاییاند که از انگل خاندان پهلوی خارج شده و در حال مکیدن خون مردم بیگناه هستند.
به نظر میرسد بار اصلی داستان از نظر محتوایی، حول محور دیدگاههای چپ و کمونیستی باشد؛ اما حکیمیان با نشان دادن عیبهای گروههای چپگرا، ثابت کرده است که بار انقلاب درواقع بر روی دوش روحانیت بوده است؛ آنها بودهاند که موتور محرک انقلاب را روشن نگاه میداشتهاند؛ و امام خمینی، شخصیتی است که در این داستان اگرچه اسمش اندک آمده است، همان اندک نیز گویای همه حقایق است.
یادداشت از مسعود آذرباد (نویسنده و منتقد ادبی)